دلم گرفته از این قلبها که از چوب است
از این زمانه که خوبی همیشه مغلوب است
دلم گرفته از این دوزخی که تکراریست
فقط کنار تو ای خوب ؛ زندگی خوب است
به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری
شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن
آدم روی زمین با خیال تخت بـخوابه،
خیلی بهتره تا اینکه بخواد روی تخت با خیال یکی دیگه بخوابه..
میشه از خوبی های دوستت برای خود یك دیوار بساز، اگر روزی از او بدی دیدی......فقط یك خشت كم كن،.....................بی انصافی است كه تمام دیوار را خراب كنی!!!
پاییز است مثلا
خیر سرش نه باران دارد نه من خوبم
غلط نکنم
نفرین تابستان است که ما را گرفته
دست تو و تابستان که توی یک کاسه نیست؟
هست؟
کـــــــــــاش می توانستم، جایی روم که نه خبری از من باشـــد و نه خاطری از تـــــو
می شکنم تمام دست های هرزه ای را ، که حضور تو را در دلم نمی فهمند و به سویم دراز می شوند ..!
قرارِ ما؛ پایانِ شبِ سیَه،
حالا برو!
میخواهم تا سپیده ی چشمهایت قدم بزنم.........
زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه؟
ساغر و باده بود بر سر دستم به تو چه؟
تو اگر گوشه ی محراب نشستی صنمی گفت چرا؟
من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟
آتش دوزخ اگر قصد ِ تو و ما بکند تو که خشکی چه به من/من که تر هستم به تو چه؟
جیرجیرک به خرس گفت: دوست دارم، خرس گفت: الان وقت خوابه، بعدا فکر میکنم. خرس به خواب زمستونی رفت، اون نمی دونست که عمر جیرجیرک سه روزه . . .
....... دوستت دارم .......
.
.
.
.
.
بیشتر از خودم و
کمتر از خدا ....
زیرا که ......
به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج .........
آرزو کن آن اتفاق قشنگ بیفتد
رویا ببارد
دختران برقصند
قند باشد
بوسه باشد
خدا بخندد بخاطر ما
ما که کاری نکرده ایم…..
بی هیچ دلیلی "دوستت دارم" تا نقض کنم قانونی را که هنوز.....دلیل می طلبد.!!!
ما که نفهمیدیم دنیا دستِ کیه.....
ولی دستِ هر کی هست ....
خــُـــــــب دست به دست بچرخون که به دستِ همه برسه !!!
اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند. بگذار پایان تو را غافلگیر کند، درست مانند آغاز
تنها هستم و این تقصیرِ تو نیست ؛
شاخهی خشکِ درختی که از بهار جامانده
انتخابِ هیچ پرندهای نیست !
تنها هستم و این تقصیرِ تو نیست ؛
شاخهی خشکِ درختی که از بهار جامانده
انتخابِ هیچ پرندهای نیست !
برای رفتن کافی بود با شهامت و صداقت بگویی : خدانگهدار ......
این همه بازی و دروغ و آسمان و ریسمان بافتن نداشت !!
مطمئن باش که در آن صورت قابل احترم تر بودی ........
نمی دانم چرا انسانها هنوز یاد نگرفته اند که :
می توان به زیبایی درود ، بدرود گفت !!
اینجا
مهم نیست كجاست...
بی تو
همه جا دوردست است
آرامترین تپش قلبم را تقدیمت میکنم تا بدانی که,آرام بخش همه وجودم تویی
جسارت عاشقانه از دست دادنو داشته باش نه حقارت به هر قیمت نگه داشتنو
من دیوانه ی توام و این را حتی دیوانه ها می ترسند بفهمند . . . و ترس تنها چیزی است كه من از آن می ترسم!
همه راهها که با پا پیموده نمی شوند
دستت رابه من بده ..
من هنوزم...
از بازی کلاغ پر..
میترسم!
میترسم بگویم "تو"...
و آرام بگویی
پر!...
وقتی از کسی که دوستش داری هیچ خبری نیست خوشحال باش, چون حتما حالش خوبه و همه چیز روبه راهه که از یادش رفتی.
درختان پاییزی
خواب روزهای بهار را می بینند
و من
خواب روزهای با تو بودنم را...
همه پلیس های ضد شورش دنیا
را هم که جمع کنی
باز
دلتنگی ات
در دلم
سر به شورش می گذارد...
چشمهایت
عصای موسی بود
که نیل را
در چشمانم
شکافت....
پالتویِ امسالت را
به رنگِ نگاه ِمنتظرم بخر....!
من سر ِقرار ِهمیشگی،
با احساسی ،تابستانی،
اما تردیدی زمستانی،
منتظرم!
به فکر لرزش پاهایِ مُرَدَدم باش ،
دیر نیا!!!
تو رفته ای و شهر
به گل نشسته از هجوم سرما.
کاش لااقل
خورشید را نمی بردی!
تعداد صفحات : 4